نوشته‌ی:‌ لی‌ سالتر‏
ترجمه‌ی:‌ پیروز ایزدی‌‏

‏ مقدمه‌:‏
شاید جای‌ چندان‌ شگفتی‌ نباشد که‌ مفاهیم‌ نظری‌ ارایه‌شده‌ توسط‌ یکی‌ از برجسته‌ترین‌ فلاسفه‌ی ‏اجتماعی‌ زمانه‌ی ما، در مطالعه‌ی‌ اینترنت‌ به‌ کار گرفته‌ شده‌ است‌. مفاهیم‌ نظری‌ مزبور، تبیینی‌ روشن‌ و ‏واقعی‌ از چگونگی‌ تخریب‌ درونی‌ دموکراسی‌ به‌ دست‌ می‌دهند، حتی‌ این‌ اواخر، واضع‌ آنها با استفاده‌ از ‏این‌ مفاهیم‌ در صدد ارایه‌ی رهنمودهای‌ هنجاری‌ برای‌ برون‌رفت‌ از بن‌بستی‌ برآمده‌ که‌ پیشینیان‌ او مطرح‌ ‏کرده‌ بودند.
هابرماس‌ (1996) اخیراً تلاش‌ کرده‌ است‌ تا چارچوب‌ نظری‌ گسترده‌ی خود را برای‌ ارایه‌ ‏پیشنهادی‌ در مورد دموکراسی‌ مشروطه‌ 1 به‌ کار گیرد. برای‌ این‌ منظور، او کوشیده‌ است‌ تا درباره‌ی‌ ‏چگونگی‌ سازماندهی‌ جریان‌های‌ تأثیرگذار و با نفوذ برای‌ دستیابی‌ به‌ دموکراتیک‌‌سازی‌ در گسترده‌ترین‌ ‏شکل‌ ممکن‌ بی‌آن‌که‌ دموکراسی‌ به‌ واسطه‌ الزامات‌ نظام‌ محور از درون‌ تخریب‌ شود، توضیحاتی‌ ارایه‌ ‏دهد. اینک‌ مدت‌ زمانی‌ است‌ که‌ روشن‌ به‌نظر می‌رسد لایه‌های‌ غیررسمی‌ جامعه‌ سیاسی‌ که‌ مورد ‏شناسایی‌ هابرماس‌ قرار گرفته‌اند و دچار نوعی‌ کسری‌ ارتباطی‌ هستند، می‌توانند از طریق‌ رسانه‌ای‌ ‏مانند اینترنت‌ این‌ کسری‌ را جبران‌ کنند. در مباحث‌ گوناگون‌، از آثار هابرماس‌ به‌ عنوان‌ پس‌ زمینه‌ نظری‌ ‏این‌ ادعا استفاده‌ شده‌ است‌ که‌ آیا اینترنت‌ حوزه‌ای‌ عمومی‌ در اختیار شهروندان‌ قرار می‌دهد یا ‏خیر. مطمئناً، توصیف‌های‌ متعدد و متضادی‌ از میزانی‌ که‌ اینترنت‌ می‌تواند سازنده‌ حوزه‌ عمومی‌ باشد، ارایه‌ ‏شده‌ است‌. بسیاری‌ از این‌ مباحثات‌ دچار یک‌ یا دو اشکال‌ اساسی‌ هستند: یا این‌که‌ از به‌کارگیری‌ ‏روش‌شناسی‌ هرمنوتیک‌ مناسب‌، قصور ورزیده‌اند، همانند روشی‌ که‌ دالگرن‌ به‌ کار گرفت‌. یا خود را به‌ آن‌ ‏مفهومی‌ از حوزه‌ی عمومی‌ محدود کرده‌اند که‌ در «دگرگونی‌ ساختاری‌ حوزه‌ عمومی»(دگرگونی‌ ساختاری‌) ‏‏2 هابرماس‌ شرح‌ و بسط‌ داده‌ شده‌ است‌ و به‌ دیگر جنبه‌های‌ آثار هابرماس‌ یا تنها اشاره‌ای‌ گذرا ‏داشته‌اند و یا این‌که‌ اصلاً به‌ آنها نپرداخته‌اند. با این‌ همه‌، مطمئناً در آثار هابرماس‌ به‌ میزان‌ قابل‌ توجهی‌ ‏بینش‌ و تحلیل‌ یافت‌ می‌شود که‌ بخش‌ اعظم‌ آن‌ هنوز در تحلیل‌های‌ مربوط‌ به‌ اینترنت‌ به‌ کار گرفته‌ نشده‌ ‏است‌. ابتدا به‌ شرحی‌ اجمالی‌ از مباحث‌ کنونی‌ درباره‌ حوزه‌ عمومی‌ با افزودن‌ چند اثر اساسی‌ ارایه‌ ‏می‌دهم‌. سپس‌ به‌ اختصار به‌ پیامدهای‌ اصلی‌ دوگانگی‌ «نظام‌/ زیست‌جهان»3 که‌ در کتاب‌ نظریه‌ کنش‌ ‏ارتباطی‌ 4 شرح‌ داده‌ شده‌ و مفهوم‌بندی‌ پیچیده‌تر حوزه‌ عمومی‌ که‌ هابرماس‌ آن‌ را در «کنش‌ ارتباطی»‏و «میان‌ واقعیات‌ و هنجارها» 5 مطرح‌ ساخته‌ خواهم‌ پرداخت‌. سپس‌ چنین‌ استدلال‌ خواهم‌ کرد که‌ ‏اینترنت‌ برای‌ تسهیل‌ ارتباطات‌ در مفهوم‌ کمتر رسمی‌ جامعه‌ سیاسی‌ که‌ در کتاب‌ میان‌ واقعیات‌ مطرح‌ ‏شده‌، در موقعیت‌ خوبی‌ قرار دارد. سرانجام‌، نشان‌ خواهم‌ داد چگونه‌ جنبش‌های‌ اجتماعی‌، اینترنت‌ را به‌ ‏گونه‌ای‌ شکل‌ می‌دهند که‌ با شکل‌ ارتباطاتی‌ متناسب‌ با منافعشان‌ سازگاری‌ داشته‌ باشد و تا چه‌ اندازه‌ ‏در انجام‌ این‌ کار موفق‌ هستند. برای‌ این‌ منظور به‌ بررسی‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ جنبش‌های‌ تسهیلگر یعنی‌ ‏‏«انجمن‌ ارتباطات‌ پیشرو» 6 و رابطه‌ آن‌ با اینترنت‌ خواهم‌ پرداخت‌. پیش‌ از آن‌که‌ جلوتر برویم‌، ضروری‌ و ‏مناسب‌ به‌ نظر می‌آید، هدف‌ این‌ تحلیل‌ روشن‌ شود. برای‌ انجام‌ این‌ کار، مایلم‌ توضیح‌ دهم‌ منظورم‌ از ‏‏«اینترنت»چیست‌ و امیدوارم‌ از نگرانی‌ در خصوص‌ مسأله‌ علیت‌ تکنولوژیک‌ جلوگیری‌ کنم‌. اینترنت‌ به‌ ‏مفهومی‌ مبهم‌ تبدیل‌ شده‌ است‌. در حالی‌ که‌ در فرهنگ‌ها از آن‌ به‌ عنوان‌ «اسم»یاد شده‌ است‌، اینترنت‌ ‏همچنین‌ تابع‌ توصیف‌ها و کاربردهای‌ هنجاری‌ است‌ که‌ به‌ قول‌ ویتگنشتاین‌ معنای‌ آن‌ را تعیین‌ می‌کنند. در ‏واقع‌، هنگامی‌ که‌ نورتل‌ نت‌ورکس‌ از خوانندگان‌ آگهی‌هایش‌ می‌پرسد که‌ می‌خواهید اینترنت‌ چگونه‌ ‏باشد، دقیقاً بازگوکننده‌ همین‌ مسأله‌ است‌. اساساً اینترنت‌ شبکه‌ای‌ از شبکه‌های‌ رایانه‌ای‌ است‌. با این‌ ‏حال‌، آگهی‌دهندگان‌ شرکت‌ها، دولت‌ها و سازمان‌های‌ جامعه‌ مدنی‌ سعی‌ در پاسخ‌ به‌ پرسش‌هایی‌ از این‌ ‏قبیل‌ دارند که‌ چه‌ کسانی‌، برای‌ چه‌ مقاصدی‌ و با چه‌ محدودیت‌ها و حمایت‌هایی‌ می‌توانند از اینترنت‌ ‏استفاده‌ کنند. در واقع‌، پرسش‌ بجایی‌ که‌ کالا بریز و بورچرت‌ (1996) مطرح‌ می‌کنند این‌ است‌ که‌ آیا ‏می‌توان‌ اینترنت‌ را یک‌ کالای‌ اجتماعی‌ تلقی‌ کرد و بنابراین‌ ارایه‌ آن‌ را تحت‌ حمایت‌ خدمات‌ عمومی‌ در زمینه‌ ‏پخش‌ تشویق‌ کرد. از این‌رو، هنگامی‌ که‌ به‌ اینترنت‌ اشاره‌ می‌کنم‌، خود را تنها محدود به‌ تعریف‌ فنی‌ یک‌ ‏شبکه‌ رایانه‌ای‌ نمی‌کنم‌، بلکه‌ بیشتر منظورم‌ ساخت‌ اجتماعی‌ آن‌ است‌؛ به‌ موقع‌ خود به‌ این‌ مسأله‌ ‏بازخواهم‌ گشت‌. شایسته‌ است‌ در اینجا تمایزی‌ میان‌ تکنولوژی‌های‌ مختلف‌ اینترنتی‌ قائل‌ شویم‌. اینترنت‌ ‏از طریق‌ برنامه‌های‌ کاربردی‌ گوناگون‌ نظیر «تل‌ نت»7 و «سیستم‌ تابلوی‌ اعلانات»(‏BBS‏) 8 ، ‏‏«یوزنت»9 ، پست‌ الکترونیک‌ و «وب‌ جهانی»10 قابل‌ دسترسی‌ است‌. وب‌ در ابتدا تنها یک‌ بخش‌ از ‏اینترنت‌ را تشکیل‌ می‌داد و مستندات‌ متنی‌ را از طریق‌ ابر پیوندها 11 به‌ یکدیگر پیوند می‌داد. زبان‌ ‏نشانه‌گذاری‌ ابرمتن‌ 12 و پروتکل‌ انتقال‌ ابرمتن‌ 13 مورد استفاده‌ در وب‌ جهانی‌ به‌ گونه‌ای‌ تکامل‌ پیدا ‏کرده‌ است‌ که‌ اینک‌ می‌تواند برای‌ دسترسی‌ به‌ بسیاری‌ از دیگر برنامه‌های‌ کاربردی‌ اینترنتی‌ مورد ‏استفاده‌ قرار گیرد. از این‌رو، وب‌ در مقایسه‌ با سایر برنامه‌های‌ کاربردی‌ اینترنتی‌ نه‌ تنها این‌ امکان‌ را پدید ‏آورده‌ است‌ که‌ میلیون‌ها نفر بیشتر به‌ اینترنت‌ دسترسی‌ پیدا کنند بلکه‌ همچنین‌ استفاده‌ از اینترنت‌ را در ‏مفهوم‌ فنی‌ آن‌ آسان‌تر ساخته‌ است‌ و تعداد برنامه‌های‌ کاربردی‌ جداگانه‌ لازم‌ برای‌ دسترسی‌ به‌ آن‌ را ‏کاهش‌ داده‌ است‌. افزون‌ بر این‌، اکنون‌ وب‌ نقطه‌ دسترسی‌ اصلی‌ به‌ اینترنت‌ است‌ و برنامه‌ای‌ کاربردی‌ ‏است‌ که‌ مردم‌ از همه‌ بیشتر با آن‌ آشنا هستند. پیش‌ از آن‌که‌ وارد بحث‌ زیر شویم‌، ذکر یک‌ نکته‌ دیگر لازم‌ ‏است‌. به‌ نظر می‌رسد بخش‌ قابل‌ توجهی‌ از نوشتارهایی‌ که‌ بدیع‌ هستند و بینش‌های‌ مفید فراهم‌ ‏می‌آورند، در اواسط‌ دهه‌ 1990 به‌ نگارش‌ در آمده‌ باشند یعنی‌ در دوره‌ پیش‌ از گسترش‌ وب‌. بنابراین‌، ‏مقالاتی‌ مانند مقاله‌ پاستر (1997) اساساً به‌ سیستم‌ تابلوی‌ اعلانات‌، پست‌ الکترونیک‌ و انواع‌ شبکه‌های‌ ‏محلی‌ مانند شبکه‌ الکترونیک‌ عمومی‌، سانتا مونیکا که‌ مورد مطالعه‌ ویلیام‌ راتن‌ (1996) قرار گرفته‌ ‏می‌پردازند. از این‌رو، برای‌ مثال‌ در مقایسه‌ میان‌ اظهارنظرهای‌ پاستر درباره‌ تبعات‌ اینترنت‌ در سال‌ 1995 ‏و تبعات‌ وب‌ در سال‌ 2000 با دشواری‌های‌ روش‌شناختی‌ مواجه‌ می‌شویم‌. یکی‌ از تفاوت‌های‌ موجود بین‌ ‏‏30 میلیون‌ نفر کاربر اینترنت‌ است‌ که‌ پاستر درباره‌ آن‌ نوشته‌ که‌ بخش‌ عظیمی‌ از آنها علاقه‌مندان‌ پروپا ‏قرص‌ رایانه‌ بودند و 300میلیون‌نفر کاربر وب‌ که‌ امروزه‌ وجود دارند. این‌ تفاوت‌ صرفاً در مفهوم‌ کمّی‌ آن‌ ‏مطرح‌ نیست‌ بلکه‌ همچنین‌ در اینجا تفاوت‌ کیفی‌ میان‌ حوزه‌های‌ گوناگون‌ مطرح‌ است‌. علاوه‌ بر این‌، ‏چنانچه‌ گفته‌ شد، وب‌ سایر برنامه‌های‌ کاربردی‌ اینترنت‌ را به‌ هم‌ متصل‌ می‌سازد. با وجود این‌، همچنان‌ ‏مهم‌ است‌ که‌ توجه‌ داشته‌ باشیم‌ کدام‌ برنامه‌ کاربردی‌ موضوع‌ تحلیل‌ ما قرار دارد؛ بدین‌ معنی‌ که‌ یک‌ ‏تحلیل‌ باید به‌ این‌ نکته‌ اشاره‌ کند که‌ آیا به‌ اینترنت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ کل‌ می‌پردازد و یا این‌که‌ یک‌ برنامه‌ ‏کاربردی‌ خاص‌ را در نظر دارد‏‎ ‎ ‏ افزون‌ بر این‌ مسأله‌ رابطه‌ی علت‌ و معلولی‌ بین‌ اینترنت‌ و جامعه‌ مطرح‌ ‏است‌. نویسندگان‌ مختلف‌ مانند مارتین‌ هایدگر ، آلوین‌ تافلر ، مارشال‌ مک‌ لوهان‌ و مارک‌ پاستر خود را ‏در معرض‌ اتهام‌ جبرگرایی‌ تکنولوژیک‌ نسبت‌ به‌ تکنولوژی‌های‌ اطلاعات‌ دیده‌اند. حتی‌ از دیدگاه‌ هابرماس‌ ‏‏(1971) «نوعی‌ ارتباط‌ ذاتی‌ بین‌ آن‌ نوع‌ تکنولوژی‌ که‌ بر ما شناخته‌ شده‌ است‌ و ساختار کنش‌ هدفمند ـ ‏عقلانی‌ وجود دارد» (5ـ104) به‌ گونه‌ای‌ که‌ اولی‌ لزوماً پاسخگوی‌ منافع‌ دومی‌ است‌. من‌ تنها به‌ چند ‏اظهارنظر مختصر درباره‌ این‌ موضوع‌ اکتفا خواهم‌ کرد که‌ امیدوارم‌ در حد کفایت‌ موضوع‌ من‌ را روشن‌ ‏سازد. این‌ اندیشه‌ که‌ یک‌ تکنولوژی‌ جدید دارای‌ تأثیرات‌ «ضروری»بر جامعه‌ است‌. درست‌ نیست‌. ‏‏«استراتژی‌های»تفسیر و اجرا به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ تأثیر یک‌ تکنولوژی‌ خاص‌ بر جوامع‌ متمایز از یکدیگر ‏اغلب‌ چندگونه‌ است‌. جامعه‌ و گروه‌های‌ موجود در آن‌ با تکنولوژی‌ هم‌ قبل‌ و هم‌ بعد از فرآیند طراحی‌ به‌ ‏تعامل‌ می‌پردازند، آن‌ را شکل‌ می‌دهند و نیز آن‌ را تعدیل‌ می‌کنند تا با اهداف‌ اولویت‌دار و عملی‌شان‌ ‏سازگار شود. در واقع‌، گروه‌ها و طبقات‌ مختلف‌ در یک‌ جامعه‌ی واحد در قبال‌ یک‌ تکنولوژی‌، دارای‌ منافع‌ ‏غیرهمسو (و اغلب‌ متضاد) هستند و تلاش‌ خواهند کرد تا اجرای‌ آن‌ را براساس‌ این‌ منافع‌ کنترل‌ کنند. به‌ ‏منظور ارزیابی‌ مناسب‌ یک‌ تکنولوژی‌، درک‌ دامنه‌ منافع‌ و کسانی‌ که‌ تلاش‌ می‌کنند بر گفتمان‌، سلطه‌ پیدا ‏کنند و همچنین‌ شناسایی‌ مبارزاتی‌ که‌ بین‌ منافع‌ در می‌گیرد؛ بسیار مهم‌ است‌. از سوی‌ دیگر، به‌ منظور ‏اجتناب‌ از جبرگرایی‌ اجتماعی‌ افراطی‌ (نک‌، برای‌ مثال‌، وینستون‌ 1998) که‌ به‌ موجب‌ آن‌ مبنای‌ عقلای‌ ‏سلطه‌ «نتیجه‌ قانون‌ حرکت‌ در تکنولوژی‌ نیست‌ بلکه‌ ناشی‌ از کارکرد آن‌ در اقتصاد امروز است»(آدورنو و ‏هورکهایمر، 1997، 121) ، درجه‌ «بسته‌ بودن»تکنولوژی‌ مزبور در کوتاه‌مدت‌ و بلندمدت‌، نسبت‌ به‌ این‌ ‏منافع‌ نیز باید در نظر گرفته‌ شود. چنین‌ رهیافتی‌ به‌ ما اجازه‌ می‌دهد تا علاوه‌ بر چندگانگی‌ منافعی‌ که‌ بر ‏توسعه‌ یک‌ تکنولوژی‌ تأثیر می‌نهند، این‌ نکته‌ را مورد توجه‌ قرار دهیم‌ که‌ تأثیر این‌ منافع‌ بر یک‌ تکنولوژی‌ با ‏گذشت‌ زمان‌ تغییر می‌پذیرد. توسعه‌ تکنولوژیک‌ فرآیندی‌ جاری‌ است‌. با توجه‌ به‌ آنچه‌ گفته‌ شد، ذکر این‌ ‏مطلب‌ که‌ یک‌ تکنولوژی‌ خاص‌ دارای‌ هیچ‌گونه‌ کیفیت‌ ذاتی‌ نیست‌ نیز به‌ همین‌ شکل‌ غیردقیق‌ است‌: ‏صرف‌نظر از میزان‌ و درجه‌ شکل‌گیری‌ تکنولوژی‌ در نتیجه‌ تأثیرات‌ اجتماعی‌، نامعقول‌ است‌، اگر بگوییم‌ از ‏تلویزیون‌ می‌توان‌ برای‌ شستشوی‌ لباس‌ استفاده‌ کرد. بنابراین‌ باید موازنه‌ای‌ احتیاط‌آمیز میان‌ ظرفیت‌های‌ ‏دگرگون‌ساز یک‌ تکنولوژی‌ از یک‌ سو و ظرفیت‌ عاملان‌ اجتماعی‌ برای‌ استفاده‌ از تکنولوژی‌ها و شکل‌ دادن‌ ‏به‌ آنها هنگام‌ کاربردشان‌ از سوی‌ دیگر برقرار ساخت‌. این‌ کنش‌ متقابل‌، در این‌ نوشتار، از اهمیت‌ بسیار ‏برخوردار است‌. ‏

‏ حوزه‌ عمومی‌، زیست‌ جهان‌ و استعمار‏
‏ دگرگونی‌ ساختاری‌ به‌ درستی‌ به‌ دلیل‌ شماری‌ از مفروضات‌ و غفلت‌های‌ تاریخی‌ و نظری‌ مورد انتقاد ‏قرار گرفته‌ است‌ (نک‌، کالهون‌، 1992) . گرچه‌ هابرماس‌ بسیاری‌ از این‌ انتقادات‌ را پذیرفته‌ است‌. همانند ‏انتقاداتی‌ که‌ به‌ کنار نهادن‌ اندیشه‌ عقلانیت‌ عمومی‌ طبقه‌ کارگر اشاره‌ دارد، او با نادیده‌ انگاشتن‌ فرصت‌ ‏ایجاد تغییرات‌ در ترجمه‌ انگلیسی‌ کتاب‌ در 1998 بر این‌ باور خویش‌ استوار ماند که‌ نکات‌ کلی‌ مندرج‌ در ‏کتاب‌ همچنان‌ از اعتبار برخوردارند. در واقع‌، انکار اهمیت‌ این‌ کتاب‌، به‌ ویژه‌ به‌ دلیل‌ انتقاد مهم‌ آن‌ از ‏دموکراسی‌های‌ سرمایه‌داری‌ مدرن‌ احمقانه‌ به‌ نظر می‌رسد. ‏
‏ نظر اصلی‌ هابرماس‌ در این‌ اثر عبارت‌ از این‌ است‌ که‌ در جریان‌ تغییرات‌ دوران‌ساز، مجامع‌ مستقلی‌ ‏برای‌ مباحث‌ عقلانی‌ ـ انتقادی‌ ظهور پیدا می‌کنند. با توجه‌ به‌ روح‌ انقلاب‌های‌ بورژوایی‌، رابطه‌ بین‌ عنوان‌، ‏منزلت‌ و حق‌ اظهارنظر در حوزه‌ عمومی‌ در قرون‌ هجدهم‌ و نوزدهم‌ از میان‌ رفت‌. این‌ حوزه‌ «به‌طور ‏رسمی»بر روی‌ همگان‌ صرفنظر از طبقه‌ باز شد. در حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌، استدلال‌ها بنا بر قدرت‌ ‏استدلال‌ پا بر جا می‌ماندند و یا در هم‌ فرو می‌ریختند و نه‌ براساس‌ قدرت‌ اجبار. با این‌ همه‌، هنگامی‌ که‌ ‏بورژوازی‌ موضع‌ هژمونیک‌ خود را استحکام‌ بخشید، حوزه‌ عمومی‌ آن‌ که‌ از کاربرد خرد توسط‌ عموم‌ افراد ‏برای‌ به‌ چالش‌ کشیدن‌ نقادانه‌ قدرت‌ بهره‌ می‌گرفت‌ و بر مبنای‌ آن‌ استوار گردیده‌ بود، به‌ مفهومی‌ تو خالی‌ ‏تبدیل‌ شد. طرح‌ مطالبات‌ گوناگون‌ طبقات‌ کارگر و زنان‌ در عرصه‌ عمومی‌ و نیز نفوذ محصولات‌ فرهنگی‌ ‏ناهمگون‌ دست‌ به‌ دست‌ هم‌ دادند تا اخلاقیات‌ جهان‌شمول‌ حوزه‌ عمومی‌ همگون‌ را از میدان‌ به‌ در کنند. ‏در جریان‌ این‌ فرآیند «باز فئودالی‌شدن»14 ، از هم‌ پاشیده‌ شدن‌ عمومیت‌ گفت‌وگو محور 15 و جایگزینی‌ ‏آن‌ با نمایش‌های‌ عمومی‌ با هدف‌ جلب‌ رضایت‌ مردم‌، آنچه‌ زمانی‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ «افکارعمومی»یاد ‏می‌شد، تبدیل‌ به‌ چیزی‌ شد که‌ می‌توان‌ آن‌ را آلت‌ دست‌ قرار داد و یا در بهترین‌ حالت‌ آن‌ را طرف‌ مشورت‌ ‏قرار داد و نه‌ چیزی‌ که‌ به‌طور مستقل‌ توسط‌ شهروندانی‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ که‌ به‌ بحث‌ عقلانی‌ با یکدیگر ‏می‌پردازند. در اینجا قصد ندارم‌ وارد بحث‌ دقت‌ گزارش‌ تاریخی‌ هابرماس‌ بشوم‌. با این‌ همه‌، باید پذیرفت‌ ‏که‌ به‌ عنوان‌ نقد هنجاری‌ دموکراسی‌های‌ سرمایه‌داری‌، درس‌های‌ مهمی‌ در آن‌ وجود دارد که‌ باید آنها را ‏آموخت‌. کمترین‌ آنها عبارت‌ از این‌ است‌ که‌ حکومت‌ دموکراتیک‌ حکومتی‌ است‌ که‌ براساس‌ اراده‌ واقعی‌ ‏مردم‌ عمل‌ می‌کند؛ یعنی‌ بر پایه‌ اراده‌ عموم‌ افراد و نه‌ منافع‌ خاص‌گرایانه‌ و تک‌ افتاده‌. شماری‌ از ‏نویسندگانی‌ که‌ در مطالعه‌ اینترنت‌ تخصص‌ دارند حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ را کمابیش‌ امری‌ بدیهی‌ فرض‌ ‏کرده‌اند و در پی‌ آن‌ برآمده‌اند تا آن‌ را در مورد اینترنت‌ نیز به‌ کار ببرند. حماقت‌ چنین‌ کاری‌ نه‌ تنها در این‌ ‏نکته‌ نهفته‌ است‌ که‌ حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ در دوره‌ خاص‌ بحران‌، مشروعیت‌ ظهور پیدا کرد بلکه‌ همچنین‌ ‏ناشی‌ از نادیده‌ انگاشتن‌ این‌ واقعیت‌ است‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد برخلاف‌ چندگونگی‌ کاربران‌ اینترنت‌، ‏مشارکت‌کنندگان‌ در حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ از اهداف‌ و منافع‌ همگونی‌ برخوردارند. در واقع‌، فقط‌ با ‏مراجعه‌ به‌ کتاب‌ «دگرگونی‌ ساختاری‌»، به‌ نظر می‌رسد که‌ تنها نقطه‌ اشتراک‌ آنها در این‌ است‌ که‌ هر دو ‏به‌طور رسمی‌ به‌ روی‌ همگان‌ باز هستند (با در نظر گرفتن‌ این‌ واقعیت‌ که‌ در عمل‌ «همگان»در حوزه‌ ‏عمومی‌ بورژوایی‌ به‌ معنای‌ کلیه‌ افراد مذکر آریستو کرات‌ و بورژوا بوده‌ است‌). مطمئناً این‌ امر واقعیت‌ ‏دارد که‌ حوزه‌ عمومی‌ بورژوایی‌ در پی‌ شکل‌ دادن‌ به‌ یک‌ اراده‌ عام‌ بود، در حالی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد اینترنت‌ ‏اندیشه‌ جهان‌شمولی‌ و یا منافع‌ مشترک‌ را از هم‌ می‌گسلد و یا دست‌کم‌ آن‌ را زیر سؤال‌ می‌برد و دقیقاً ‏راه‌ را برای‌ مفهوم‌ متضاد آن‌ یعنی‌ تکثرگرایی‌ هموار می‌کند، امری‌ که‌ با توجه‌ به‌ تفاوت‌ها به‌ اندازه‌ کافی‌ ‏آشکار است‌. ‏‎ ‎کتاب‌های‌ «کنش‌ ارتباطاتی»و «میان‌ واقعیات»نه‌ تنها به‌ برخی‌ از انتقادات‌ عمده‌ی وارد ‏شده‌ بر کتاب‌ «دگرگونی‌ ساختاری»پرداختند بلکه‌ همچنین‌ تجویزهای‌ مبتی‌ برای‌ جامعه‌ دموکراتیک‌ ارایه‌ ‏دادند و به‌ بازنگری‌ پیوند میان‌ حوزه‌ عمومی‌ و دولت‌ پرداختند. هابرماس‌ در کتاب‌ میان‌ واقعیات‌ ادعایی‌ ‏صریح‌ در مورد ساختار یک‌ جامعه‌ دموکراتیک‌ مطرح‌ می‌کند. در حالی‌ که‌ در کتاب‌ دگرگونی‌ ساختاری‌ ، ‏حوزه‌ عمومی‌ (به‌ لحاظ‌ تجربی‌) همگون‌ بود و تقریباً به‌طور کامل‌ به‌ حوزه‌ حکومت‌ مرتبط‌ بود، در کتاب‌ میان‌ ‏واقعیات‌ ، تجویزات‌ هابرماس‌ اجباراً به‌ واقعیت‌ چندگانگی‌ در جامعه‌ مدرن‌ می‌پردازند. افزون‌ بر این‌، ‏هابرماس‌ در فاصله‌ نگارش‌ دو کتاب‌ دگرگونی‌ ساختاری‌ و میان‌ واقعیات‌ ، دوگانگی‌ نظام‌/زیست‌ جهان‌ را ‏در کتاب‌ کنش‌ ارتباطی‌ مطرح‌ کرد که‌ به‌ شکل‌گیری‌ اندیشه‌، سازوکار «آب‌ بند» 16 او منجر شد تا مانع‌ ‏از آن‌ شود قدرت‌ از نظام‌ اداری‌ و اقتصادی‌ به‌ بافت‌های‌ زیست‌جهان‌ تعامل‌ و بازتولید اجتماعی‌ نفوذ ‏کند. هابرماس‌ (1987) با فراتر رفتن‌ از دوگانگی‌ طبقاتی‌ مارکس‌، این‌گونه‌ استدلال‌ می‌کند که‌ ‏زیست‌جهان‌ که‌ عبارت‌ است‌ از «اندوخته‌ای‌ از بدیهیات‌ و اعتقادات‌ راسخ‌ و تزلزل‌پذیر که‌ شرکت‌کنندگان‌ در ‏ارتباطات‌، آنها را از فرآیند مبتنی‌ بر همکاری‌ تفسیر برمی‌گیرند» (124)، و اجرایی‌ در جهتی‌ مخالف‌ تعمیم‌ ‏بیش‌ از حد الزامات‌ نظام‌ محور در خصوص‌ پول‌ و قدرت‌ اداری‌ حرکت‌ می‌کنند. هم‌ زیست‌جهان‌ و هم‌ نظام‌، ‏تلاش‌ در جهت‌ هماهنگ‌سازی‌ جامعه‌ دارند، اما براساس‌ تحلیل‌ هابرماس‌ ، تنها زیست‌جهان‌ می‌تواند ‏ادعای‌ «مشروعی»نسبت‌ به‌ هماهنگی‌ اجتماعی‌ داشته‌ باشد. هابرماس‌ به‌ فرآیندی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ به‌ ‏موجب‌ آن‌ از طریق‌ قانونگذاری‌ و بر هم‌ زدن‌ عقلانیت‌ ارتباطی‌، نظام‌ در اشکال‌ هم‌رفتاری‌ 17 زیست‌جهان‌ ‏به‌ عنوان‌ «استعمار زیست‌ جهان»نفوذ می‌کند. برای‌ درک‌ بهتر تفاوت‌ میان‌ نظام‌ و زیست‌جهان‌، درک‌ انواع‌ ‏عقلانیتی‌ که‌ آنها بر آن‌ متکی‌ هستند ضروری‌ است‌. به‌ سخن‌ ساده‌تر، زیست‌جهان‌ مبتنی‌ بر عقلانیت‌ ‏ارتباطی‌ است‌ که‌ با شیوه‌ «اصلی»زبان‌ مقارن‌ است‌، در حالی‌ که‌ نظام‌ مبتنی‌ بر عقلانیت‌ ابزاری‌ است‌ که‌ ‏با شیوه‌ای‌ از زبان‌ مقارن‌ است‌ که‌ حالت‌ فرعی‌ دارد. زیست‌ جهان‌ بر ارتباطات‌ انسانی‌ اتکا دارد و توسط‌ آن‌ ‏تولید و پایدار نگه‌ داشته‌ می‌شود، در حالی‌ که‌ نظام‌ چنین‌ نیست‌. هابرماس‌ به‌ فرآیند استعمار فوِ ‏هنگامی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ عقلانیت‌ ابزاری‌ «فراتر از مرزهای‌ اقتصاد و دولت‌ حرکت‌ می‌کند و وارد دیگر ‏حوزه‌های‌ به‌ لحاظ‌ ارتباطی‌ ساختاربندی‌ شده‌ زیست‌ وارد می‌شود و در آن‌ حوزه‌ها به‌ بهای‌ زیر پا نهادن‌ ‏عقلانیت‌ اخلاقی‌ ـ عملی‌ و زیبایی‌شناختی‌ ـ عملی‌ سلطه‌ پیدا می‌کند. » استعمار نظام‌ ـ محور تا آنجا پیش‌ ‏نمی‌رود که‌ جایگزین‌ کنش‌ معطوف‌ به‌ درک‌ متقابل‌ شود؛ بلکه‌ قدرت‌ آن‌ را «سلب»می‌کند: سازوکارهای‌ ‏راهبری‌ «مبنای‌ اعتبار کنش‌ ارتباطی‌ را تضعیف‌ می‌کنند و در نتیجه‌ امکان‌ مشروع‌ باز تعریف‌ حوزه‌های‌ ‏کنش‌ متقابل‌ را به‌ دلخواه‌ به‌ صورت‌ موقعیت‌های‌ کنشی‌ فراهم‌ می‌کنند که‌ عاری‌ از بافت‌های‌ زیست‌جهان‌ ‏هستند و دیگر معطوف‌ به‌ دستیابی‌ به‌ اجماع‌ نیستند. » (هابرماس‌، 1987: 11ـ304). در حالی‌ که‌ در بعضی‌ ‏بافت‌ها، رها سازی‌ زیست‌جهان‌ از ظرفیت‌ هماهنگ‌سازی‌ مناسب‌ است‌، در برخی‌ بافت‌های‌ دیگر، آن‌گونه‌ ‏که‌ هابرماس‌ استدلال‌ می‌کند، دارای‌ اثر مخرب‌ است‌. در حالی‌ که‌ کنش‌ ارتباطی‌ «امکان‌ اجماع‌ دارای‌ ‏انگیزش‌ عقلانی‌ را فراهم‌ می‌آورد» که‌ مشابه‌ نحوه‌ نگرش‌ هابرماس‌ به‌ ارتباطات‌ در حوزه‌ عمومی‌ ‏بورژوایی‌ است‌، در واقع‌، انگیزه‌ ما به‌ لحاظ‌ تجربی‌ متوجه‌ تعاملاتی‌ می‌شود که‌ انگیزش‌ خود را از پول‌ ‏دریافت‌ کرده‌اند. رسانه‌های‌ قدرت‌ و پول‌ «نگرش‌ عقلانی‌ و هدفمندی‌ را رمزگذاری‌ می‌کنند. . . و اعمال‌ نفوذ ‏استراتژیک‌ و تعمیم‌ یافته‌ای‌ را بر تصمیمات‌ سایر شرکت‌کنندگان‌ صورت‌ می‌دهند و در همان‌ حال‌ ‏فرآیندهای‌ ارتباطی‌ اجماع‌ ـ محور را دور می‌زنند. . . به‌ زیست‌ جهان‌ دیگر برای‌ هماهنگ‌ سازی‌ کنش‌، نیاز ‏وجود ندارد. (هابرماس‌، 1987، 183). افزون‌ بر این‌، قدرت‌ اداری‌ مطالبات‌ هنجاری‌ از شهروندان‌ دارد، این‌ ‏بدان‌ معناست‌ که‌ تنها در صورتی‌ که‌ این‌ درخواست‌ها به‌ الزامات‌ ساده‌ای‌ تقلیل‌ یابند که‌ متکی‌ به‌ ضمانت‌ ‏اجرا باشند، باید آنها را مشروع‌ دانست‌ (باکستر، 1987، 61ـ59). براساس‌ این‌ دیدگاه‌، نقش‌ شهروندان‌ در ‏یک‌ جامعه‌ تحت‌ استعمار «خنثی»می‌شود و «مشارکت‌ سیاسی‌ از هرگونه‌ محتوای‌ مشارکتی‌ پاکسازی‌ ‏می‌شود». (هابرماس‌، 1987،350). در کتاب‌ میان‌ واقعیات‌ هابرماس‌ نظامی‌ را پدید می‌آورد که‌ به‌ ‏موجب‌ آن‌ می‌توان‌ از آسیب‌هایی‌ که‌ در اینجا ذکر آنها رفت‌ مصون‌ ماند. با انجام‌ این‌ کار، او دوگانگی‌ مرکز/ ‏پیرامون‌ را وارد حوزه‌ عمومی‌ می‌کند. مرکز از «مجموعه‌ ادارات‌»، نظام‌ قضایی‌، و عقیده‌ دموکراتیک‌ و ‏شکل‌گیری‌ اراده‌ (در پارلمان‌) تشکیل‌ می‌شود. این‌ هسته‌ از پیرامون‌ از این‌ بابت‌ متفاوت‌ است‌ که‌ اولی‌ ‏دارای‌ توانایی‌ عمل‌ است‌ و تابع‌ قواعد شکلی‌ است‌. براساس‌ توصیف‌ هنجاری‌ هابرماس‌ ، حوزه‌ عمومی‌ ‏یک‌ «فضای‌ اجتماعی‌ است‌ که‌ در کنش‌ ارتباطی‌ تولید می‌شود» و باید از طریق‌ جداسازی‌ در برابر الزامات‌ ‏نظام‌ ـ محور محافظت‌ شود. حوزه‌ عمومی‌ پیرامونی‌ باید مبتنی‌ بر جامعه‌ای‌ مدنی‌ باشد که‌ متشکل‌ از «آن‌ ‏اتصالات‌ غیرحکومتی‌ و غیراقتصادی‌ و ارتباطات‌ اختیاری‌ است‌ که‌ تکیه‌گاه‌ ساختارهای‌ ارتباطات‌ حوزه‌ ‏عمومی‌ در بخش‌ اجتماعی‌ زیست‌جهان‌ هستند، و این‌ امکان‌ را پدید می‌آورند تا مسایل‌ مشهود در ‏حوزه‌های‌ زندگی‌ خصوصی‌ در حوزه‌ی عمومی‌ گسترش‌ پیدا کنند (تأکید از ماست‌). از نظر هابرماس‌ . ‏جامعه‌ مدنی‌ دارای‌ ساختار مساوات‌گرا و بازی‌ است‌ که‌ بازتاب‌ «ویژگی‌های‌ اساسی‌ آن‌ نوع‌ ارتباطاتی‌ ‏است‌ که‌ در حول‌ آن‌ تبلور پیدا کرده‌ است»(هابرماس‌، 1996:7ـ366). یعنی‌ حول‌ ارتباطاتی‌ که‌ معطوف‌ ‏به‌ درک‌ متقابل‌ یعنی‌ فرجام‌ ذاتی‌ گفتار انسانی‌ است‌. براین‌ اساس‌، حوزه‌ عمومی‌ پیرامونی‌، خود یک‌ پدیده‌ ‏اجتماعی‌ ابتدایی‌ است‌. . . (که‌) آن‌ را نمی‌توان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نهاد و مطمئناً یک‌ سازمان‌ تصور کرد. . . همچنین‌ ‏چارچوبی‌ از هنجارها با صلاحیت‌ها و نقش‌های‌ گوناگون‌، مقررات‌ عضویت‌ و غیره‌ نیز نیست‌. همان‌گونه‌ که‌ ‏حوزه‌ عمومی‌ چندان‌ نمی‌تواند نمایانگر یک‌ نظام‌ باشد. . . به‌ بهترین‌ شکل‌ می‌توان‌ آن‌ را شبکه‌ای‌ برای‌ ‏انتقال‌ اطلاعات‌ و نقطه‌ نظرات‌ توصیف‌ کرد (هابرماس‌، 1996؛ 360 تأکید از ماست‌). حوزه‌ عمومی‌ مانند ‏زیست‌ جهان‌ «از رهگذر کنش‌ ارتباطی‌ بازتولید می‌شود). حوزه‌ عمومی‌ در بستر زیست‌ جهان‌ شکل‌ ‏می‌گیرد و «رفتار خاص»با مسائل‌ سیاسی‌ را بر عهده‌ نظام‌ سیاسی‌ می‌گذارد. آنگاه‌، نظام‌ سیاسی‌ باید ‏در مورد موضوعاتی‌ دست‌ به‌ اقدام‌ بزند که‌ در حوزه‌ی عمومی‌ خود سامان‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌اند. تنها پس‌ ‏از طی‌ فرآیند اخیر است‌ که‌ «مقامات‌ سیاسی‌ مسؤول‌ می‌توانند مواضعی‌ را براساس‌ منافع‌ مورد بحث‌ ‏اتخاذ کنند و آنها را در دستور کار پارلمان‌ قرار دهند تا مورد بحث‌ قرار گیرند و در صورت‌ لزوم‌ به‌ شکل‌ ‏طرح‌های‌ قانونی‌ و تصمیمات‌ الزام‌آور در آیند» (هابرماس‌، 1996، 314). حوزه‌ عمومی‌ غیررسمی‌ باید قادر ‏باشد بر نظام‌ سیاسی‌ تأثیر گذارد، اما نظام‌ سیاسی‌ نباید تأثیر سویی‌ بر حوزه‌ عمومی‌ غیررسمی‌ داشته‌ ‏باشد، مبادا تصمیماتی‌ که‌ در چارچوب‌ نظام‌ سیاسی‌ گرفته‌ می‌شوند فاقد مشروعیت‌ گردند. در صورت‌ ‏وقوع‌ چنین‌ چیزی‌، به‌ گفته‌ هابرماس‌ ، «نظام‌ سیاسی‌ به‌ گرداب‌ کسری‌ مشروعیت‌ و کسری‌ راهبری‌ ‏کشانده‌ می‌شود که‌ یکدیگر را تشدید می‌کنند» (هابرماس‌، 1996، 386). در واقع‌، در حوزه‌ عمومی‌ در ‏مفهوم‌ غیررسمی‌ آن‌ در تقابل‌ با مفهوم‌ بورژوایی‌ قرن‌ هجدهمی‌، شاید اینترنت‌ بتواند به‌ عنوان‌ یک‌ ‏سازوکار تسهیل‌کننده‌ عمل‌ کند. اگر شرطی‌ که‌ هابرماس‌ برای‌ حوزه‌ عمومی‌ غیررسمی‌ قائل‌ شده‌ این‌ ‏باشد که‌ حوزه‌ مزبور «دارای‌ امتیاز یک‌ رسانه‌ ارتباطی‌ غیرمحدود است‌ «که‌ به‌ موجب‌ آن‌ در درک‌ ‏موقعیت‌های‌ مشکل‌آفرین‌، گسترش‌ اجتماعی‌ گفتمانی‌ و امکان‌ بیان‌ هویت‌های‌ جمعی‌ و تفسیر نیازها، ‏مهارت‌ حاصل‌ می‌کند (هابرماس‌، 1996، 308، تأکید از ماست‌) ، پس‌ باید رسانه‌ای‌ برای‌ تسهیل‌ این‌ امر ‏وجود داشته‌ باشد. آنچه‌ در این‌ میان‌ مهم‌ است‌ این‌ است‌ که‌ نقش‌ رسانه‌ها در حوزه‌ عمومی‌ توسط‌ ‏هابرماس‌ توجیه‌ شده‌ است‌. ادعای‌ او در کتاب‌ دگرگونی‌ ساختاری‌ این‌ بود که‌ رسانه‌های‌ گروهی‌ ‏غیردموکراتیک‌ هستند و مردم‌ را فریب‌ می‌دهند تا عقیده‌ای‌ را که‌ ساخته‌ و پرداخته‌ شده‌، به‌ عنوان‌ عقیده‌ ‏خود بپذیرند. با این‌ حال‌، هابرماس‌ در کتاب‌ « در میان‌ واقعیات»، قسمت‌ اعظم‌ رهیافت‌ «فریب‌ ‏فرهنگی»را نسبت‌ به‌ مطالعات‌ رسانه‌ای‌ رد می‌کند و در عوض‌ چنین‌ استدلال‌ می‌کند که‌ شهروندان‌، ‏استراتژی‌های‌ تفسیر را علیه‌ پیام‌های‌ رسانه‌ها پیش‌ می‌گیرند. گرچه‌ وی‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ موضعی‌ عاری‌ از ‏انتقاد نسبت‌ به‌ رسانه‌های‌ گروهی‌ در دموکراسی‌های‌ غربی‌ امروزی‌ ندارد، به‌نظر می‌رسد بیشتر تأکید ‏وی‌ بر رسانه‌هایی‌ باشد که‌ صرفاً فاقد ظرفیت‌ ارتباطی‌ برای‌ تسهیل‌ حوزه‌ عمومی‌ غیررسمی‌ هستند و در ‏نتیجه‌ دچار کسری‌ ارتباطی‌اند. برای‌ مثال‌ به‌ پخش‌ برنامه‌های‌ رادیو تلویزیونی‌ حتی‌ در شکل‌ آرمانی‌ آن‌ ‏یعنی‌ عاری‌ از الزامات‌ آگهی‌دهندگان‌ و توأم‌ با اخلاقیات‌ محکم‌ خدمات‌ عمومی‌، همچنان‌ قادر به‌ تسهیل‌ ‏ارتباطات‌ مؤثر در حوزه‌ عمومی‌ غیررسمی‌ نیست‌. در حالی‌ که‌ پخش‌ این‌ برنامه‌ها برای‌ حوزه‌ عمومی‌ مرکز ‏مناسب‌تر است‌. آنها دچار مشکلات‌ تسهیل‌ ارتباطات‌ فیلتر نشده‌ خود سامان‌، ترجمه‌ پیام‌های‌ غیررسمی‌ ‏و انتخاب‌ زبانی‌ (و جهتی‌) هستند که‌ ترجمه‌ این‌ پیام‌ها باید با آن‌ صورت‌ گیرد. در زیر قصد دارم‌ نشان‌ دهم‌ ‏در حال‌ حاضر اینترنت‌ چگونه‌ مورد استفاده‌ گروه‌هایی‌ قرار می‌گیرد که‌ قصد پر کردن‌ این‌ شکاف‌ ارتباطی‌ را ‏دارند. ‏

‏ حوزه‌ عمومی‌ غیررسمی‌، جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ و اینترنت‌‏
‏ یکی‌ از روش‌های‌ فعالیت‌ زیست‌ جهان‌ در دموکراسی‌های‌ مدرن‌، روشی‌ است‌ که‌ توسط‌ جنبش‌های‌ ‏نوین‌ اجتماعی‌ در پیش‌ گرفته‌ شده‌ است‌. جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ ) ‏s‏ (‏NSM‏ 18 در مرز بین‌ نظام‌ و ‏زیست‌ جهان‌ قرار دارند، از «قواعد شیوه‌های‌ زندگی»حفاظت‌ می‌کنند و نیز از جامعه‌ مدنی‌ در برابر ‏دست‌اندازی‌های‌ نظام‌ حمایت‌ می‌کنند (هابرماس‌، 1987؛ 6ـ391؛1989 ب‌؛ 67ـ66؛ 1996؛ 373) . افزون‌ بر ‏این‌ جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ به‌ ایجاد هویت‌های‌ اجتماعی‌، دانش‌ و اطلاعات‌ می‌پردازند. آنها، آن‌گونه‌ که‌ ‏آیرمن‌ و جیمسون‌ (1991؛ 55) اظهار می‌دارند «همانند یک‌ قلمرو شناختی‌، فضای‌ اجتماعی‌ جدیدی‌ ‏هستند که‌ توسط‌ تعامل‌ پویا بین‌ گروه‌ها و سازمان‌های‌ مختلف‌ پر می‌شود. » جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ ‏دقیقاً ارگان‌هایی‌ هستند که‌ مشکلات‌ را درک‌ می‌کنند و آنها را وارد دستورکار عمومی‌ می‌سازند. براین‌ ‏اساس‌، جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ هدفشان‌ ایجاد و انتشار اطلاعاتی‌ است‌ که‌ به‌ طور مستقل‌ از نیازهای‌ ‏ادارات‌ و بازار پدید می‌آید. ساختار نامنسجم‌ اینترنت‌، بنا بر تحلیل‌ آیرمن‌ و جیمسون‌ این‌ امکان‌ را برای‌ ‏جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ فراهم‌ می‌سازد تا به‌ فرآیندهایی‌ در حال‌ شکل‌گیری‌ تبدیل‌ شوند که‌ محصول‌ ‏یک‌ رشته‌ برخوردهای‌ اجتماعی‌ هستند. خدمات‌ خبری‌ و اطلاعاتی‌ سنتی‌ برای‌ این‌ نیازها مناسب‌ نیستند ‏چون‌ بیشتر واکنشی‌ هستند تا کنشی‌. علاوه‌ بر این‌، می‌توان‌ این‌گونه‌ در نظر گرفت‌ که‌ جنبش‌های‌ نوین‌ ‏اجتماعی‌، نقطه‌ نظر اخلاقی‌ در پیش‌ گرفته‌اند؛ بدین‌ معنی‌ که‌ آنها برای‌ منافع‌ اعضایشان‌ فعالیت‌ نمی‌کنند ‏بلکه‌ برای‌ منافع‌ بشریت‌ یا طبیعت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ کل‌ کار می‌کنند. جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ اغلب‌ با ‏بازنمایی‌های‌ خصمانه‌ در رسانه‌های‌ گروهی‌ مواجه‌ بوده‌اند. گزارش‌های‌ متعددی‌ از این‌ مورد (نک‌ کورن‌ و ‏سیتون‌ 1991؛ گارنهام‌، 1992؛ گلدینگ‌ و مرداک‌، 2000؛ هال‌، 1982؛ هرمن‌ و چامسکی‌، 1994 و مرداک‌، ‏‏1982) موانع‌ ساختاری‌ بسیاری‌ را به‌ نمایش‌ گذاشته‌اند که‌ از بازنمایی‌ منصفانه‌ گروه‌های‌ «منحرف»‏جلوگیری‌ می‌کنند. می‌توان‌ گفت‌ رسانه‌های‌ گروهی‌ سنتی‌، رسانه‌های‌ بازنمایی‌کننده‌ی نامناسبی‌ هستند، ‏نه‌ تنها به‌ دلیل‌ الزامات‌ اجتماعی‌، سیاسی‌ و اقتصادی‌ بلکه‌ همچنین‌ از برخی‌ جهات‌ به‌ دلیل‌ محدودیت‌های‌ ‏تکنولوژیک‌ که‌ باعث‌ می‌شوند، حتی‌ در وضعیت‌ آرمانی‌، شرایطی‌ که‌ به‌ تعامل‌ واکنشی‌ و ذخیره‌ اطلاعات‌ ‏متناسب‌ با جنبش‌های‌ اجتماعی‌ منتهی‌ می‌گردند، برآورده‌ نشوند. برای‌ اجتناب‌ از اتهام‌ جبرگرایی‌ ‏تکنولوژیک‌ که‌ این‌ اظهارنظر وارد ساخته‌، می‌توان‌ این‌گونه‌ تصور کرد که‌ محدودیت‌های‌ تکنولوژیک‌ بر ‏حسب‌ میزان‌ شکل‌گیری‌ یک‌ رسانه‌ یا یک‌ تکنولوژی‌ توسط‌ کاربرد آن‌، بستگی‌ به‌ پذیرا بودن‌ تأثیر از جانب‌ ‏آن‌ دارد. در این‌ مورد، شیوه‌ توسعه‌ اینترنت‌ به‌ گونه‌ای‌ بود که‌ ارتباطات‌ چند جهتی‌ و فعالیت‌های‌ مبتنی‌ بر ‏همکاری‌، نقشی‌ عمده‌ بازی‌ کردند. از همان‌ زمانی‌ که‌ رئیس‌ سابق‌ دفتر تکنیک‌های‌ پردازش‌ اطلاعات‌ 19 ‏در آژانس‌ پروژه‌های‌ تحقیقاتی‌ پیشرفته‌ 20 (‏ARPA‏) ، جوزف‌ لیکلیدر نوشت‌: «رایانه‌ به‌ عنوان‌ یک‌ ‏وسیله‌ ارتباطی‌»، اهمیت‌ همکاری‌ در توسعه‌ رایانه‌های‌ شبکه‌ای‌ روشن‌ شد. در واقع‌، او یک‌ دیدگاه‌ خاص‌ ‏را در مورد این‌که‌ ارتباطات‌ مؤثر چگونه‌ به‌ پژوهش‌ مؤثرتر نزدیک‌ می‌شوند، مشخص‌ می‌کند: «جامعه‌ به‌ ‏درستی‌ نسبت‌ به‌ مدل‌سازی‌ یک‌ ذهن‌ واحد بی‌اعتماد است‌. جامعه‌ طالب‌ اجماع‌، توافق‌ و دست‌کم‌ ‏اکثریت‌ است‌. » او می‌افزاید که‌ «شکل‌ خاصی‌ از سازماندهی‌ رایانه‌ای‌ دیجیتالی‌. . . می‌تواند اثربخشی‌ ‏ارتباطات‌ را آن‌قدر بهبود بخشد که‌ شاید بتوان‌ گفت‌ انقلابی‌ در آن‌ ایجاد کرده‌ است‌. » با پذیرش‌ نظام‌ ‏درخواست‌ اظهارنظر (‏RFC‏) 21 که‌ «الهام‌بخش‌ مدل‌ بحث‌ آزاد برای‌ ایجاد استانداردهای‌ مشترک‌ از ‏طریق‌ اجماع‌ بدون‌ هیچ‌گونه‌ مانعی‌ و بدون‌ محتوای‌ سری‌ یا اختصاصی‌ بود» (بکت‌، 2000؛ 15ـ13) ، ‏همکاری‌ نیمه‌ نهادینه‌ گردید و یقیناً در ساختار برنامه‌های‌ کاربردی‌ اینترنت‌ تجسم‌ یافت‌. هیأت‌ معماری‌ ‏اینترنت‌ ‏IAB‏) 22 ، هیأت‌ فعالیت‌های‌ اینترنتی‌ سابق‌) 23 که‌ نهاد و هماهنگ‌کننده‌ فنی‌ اصلی‌ است‌ از ‏نظام‌ درخواست‌ اظهارنظر استفاده‌ می‌کند. پیش‌ از سال‌ 1992، هیأت‌ مذکور خود را «کمیته‌ هماهنگ‌کننده‌ ‏طراحی‌، مهندسی‌ و مدیریت‌ اینترنت‌ می‌دانست‌. هیأت‌ معماری‌ اینترنت‌ کمیته‌ مستقل‌ پژوهشگرانی‌ است‌ ‏که‌ در زمینه‌ سلامت‌ و تکامل‌ اینترنت‌ دارای‌ علائق‌ فنی‌ هستند (116 ‏RFC‏ ، بخش‌ 2) . وظایف‌ آن‌ عبارت‌ ‏بود از وضع‌ استانداردها برای‌ اینترنت‌، مدیریت‌ فرآیند انتشار، درخواست‌ اظهارنظر بازنگری‌ در گروه‌ ضربتی‌ ‏مهندسی‌ اینترنت‌ (‏IETF‏) 24 و گروه‌ ضربتی‌ پژوهش‌های‌ اینترنت‌ (‏IRTF‏) 25 وارد ساختن‌ برنامه‌ریزی‌ ‏استراتژیک‌، اقدام‌ به‌ عنوان‌ رابط‌ سیاست‌های‌ فنی‌ و نمایندگی‌ اجتماع‌ اینترنتی‌ و حل‌ آن‌ دسته‌ از مسائل‌ ‏فنی‌ که‌ از عهده‌ گروه‌های‌ ضربتی‌ مهندسی‌ و پژوهش‌های‌ اینترنت‌ خارج‌ است‌. هدف‌ از رویه‌های‌ مربوط‌ به‌ ‏استانداردهای‌ هیأت‌ مذکور فراهم‌ آوردن‌ مبنایی‌ منصفانه‌، باز و عینی‌ برای‌ توسعه‌، ارزشیابی‌ و پذیرش‌ ‏استانداردهای‌ اینترنت‌ است‌. این‌ رویه‌ها، فرصت‌های‌ فراوانی‌ برای‌ مشارکت‌ و اظهارنظر تمامی‌ طرف‌های‌ ‏ذی‌نفع‌ ایجاد می‌کنند. در هر یک‌ از مراحل‌ فرآیند استاندارد سازی‌، مشخصات‌ به‌طور مکرر مورد بحث‌ قرار ‏می‌گیرند و نقاط‌ قوت‌ و ضعف‌ آنها در جلسات‌ علنی‌ و یا فهرست‌های‌ پست‌ الکترونیک‌ عمومی‌ به‌ مناظره‌ ‏گذاشته‌ می‌شود و برای‌ بازنگری‌ از طریق‌ فهرست‌های‌ موجود در وب‌ جهانی‌ در دسترس‌ عموم‌ قرار داده‌ ‏می‌شود. (‏RFC 2026,1. 2‎‏) در پذیرش‌ استانداردها، هدف‌ نهایی‌ رسیدن‌ به‌ اجماع‌ موردنظر است‌: هر ‏چند طراحی‌ فرآیند تا حد امکان‌ به‌ گونه‌ای‌ صورت‌ گرفته‌ باشد که‌ بتوان‌ بر سر آن‌ مصالحه‌ انجام‌ داد و به‌ ‏اجماع‌ راستین‌ دست‌ یافت‌، با این‌ حال‌، گاه‌ حتی‌ معقول‌ترین‌ و مطلع‌ترین‌ افراد قادر به‌ توافق‌ با یکدیگر ‏نیستند. برای‌ دستیابی‌ به‌ اهداف‌ باز بودن‌ و منصفانه‌ بودن‌، این‌ تضادها باید از رهگذر فرآیند بازنگری‌ و ‏بحث‌ آزاد حل‌ شوند. (‏RFC 2026,6. 5‎‏) . پس‌ می‌توان‌ ملاحظه‌ کرد که‌ سازماندهی‌ ارگان‌های‌ فنی‌ که‌ ‏توسعه‌ی اینترنت‌ را هدایت‌ می‌کنندبه‌ این‌ معناست‌ که‌ اینترنت‌ بتواند پذیرای‌ دامنه‌ای‌ از منافع‌ باشد. در ‏واقع‌، این‌ مفاهیم‌ را می‌توان‌ سازنده‌ «فرهنگ‌ اینترنت»یا «فرهنگ‌ رایانه»دانست‌. برای‌ مثال‌: بنیاد ‏نرم‌افزار آزاد (‏FSF‏) 26 در سال‌ 1985 به‌ عنوان‌ پاسخ‌ به‌ تجاری‌سازی‌ مداوم‌ نرم‌افزار و افت‌ فرضی‌ ‏فرهنگ‌ اصلی‌ رایانه‌ بنیاد نهاده‌ شد. پیش‌ از دهه‌ 1980، «جامعه‌ محاسباتی»مفهوم‌ نرم‌افزار «آزاد» را ‏به‌طور تمام‌ و کمال‌ در نظر نمی‌گرفت‌. جالب‌ این‌که‌، آن‌ گونه‌ که‌ ریچارد استالمن‌ خاطرنشان‌ می‌سازد، ‏اصطلاح‌ «زبردست‌ رایانه‌ای»27 در ابتدا به‌ کسانی‌ اطلاِ می‌شد که‌ برنامه‌ها و سیستم‌ها را تغییر ‏می‌دادند تا آنها را بهبود بخشند. مفهوم‌ تحقیرآمیز این‌ اصطلاح‌ تنها همراه‌ با موافقتنامه‌های‌ عدم‌ افشا ‏پدید آمد که‌ توسط‌ نرم‌افزارهای‌ به‌ تازگی‌ به‌ بازار عرضه‌ شده‌ بر کاربران‌ تحمیل‌ شدند. این‌ موافقتنامه‌های‌ ‏عدم‌ افشا، اساساً به‌ این‌ معنی‌ بود که‌ کاربر مجاز به‌ ایجاد تغییر یا مبادله‌ نرم‌افزار نیست‌ و هدف‌ از آن‌ ‏عبارت‌ از این‌ بود که‌ «اجتماعات‌ مبتنی‌ بر همکاری‌ را ممنوع‌ اعلام‌ کند. » چون‌ سازندگان‌ سخت‌افزار، ‏نرم‌افزارهایی‌ را به‌ قصد سودجویی‌ به‌ کاربران‌ تحمیل‌ می‌کردند (سالتمن‌، 2002). بنیاد نرم‌افزار آزاد از ‏آغاز تأسیس‌، از اخلاقیات‌ مشخصی‌ پیروی‌ می‌کند که‌ پذیرای‌ خودیاری‌ و «فرهنگ‌ رایانه‌ای»غیرتجاری‌ ‏است‌. بنابراین‌، اخلاِ خودیاری‌، تولید و اشاعه‌ اطلاعات‌ و بحث‌ علنی‌ و آزاد چندان‌ برای‌ «فن‌ سالاران»در ‏حوزه‌ رایانه‌ و اینترنت‌ ناآشنا نیستند. این‌ مفهوم‌ از فرهنگ‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از مهندسان‌، علاقه‌مندان‌ و ‏کاربران‌ از آن‌ آگاهی‌ دارند. در واقع‌، هیأت‌ معماری‌ اینترنت‌، چنانکه‌ قبلاً به‌طور اجمالی‌ شرح‌ آن‌ رفت‌، ‏خواستار آن‌ است‌ که‌ اخلاِ فرآیند استانداردهای‌ اینترنت‌ نقشی‌ قابل‌ توجه‌ در شکل‌ دادن‌ به‌ فرهنگ‌ کاربران‌ ‏اینترنت‌ داشته‌ باشد و از آنان‌ بخواهد که‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ «نماد اصلی‌ فلسفه‌ اینترنت»استقبال‌ کنند ‏‏(‏RFC 2026,1. 2‎‏). فرض‌ بر این‌ بوده‌ است‌ که‌ جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ از اینترنت‌ کمال‌ استفاده‌ را به‌ ‏عمل‌ آورده‌اند. چنین‌ فرصتی‌ مناسب‌ به‌ نظر می‌رسد چرا که‌ پیداست‌، جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ دارای‌ ‏فرهنگ‌ مشابهی‌ هستند و همچنین‌ تعداد وب‌ سایت‌هایی‌ که‌ آنها به‌ وجود آورده‌اند و نیز دامنه‌ گستره‌ ‏محتوای‌ آنها آشکار و روشن‌ است‌، اشکال‌ متعددی‌ از فعالیت‌های‌ سیاسی‌ و در نتیجه‌ فعالیت‌های‌ مرتبط‌ ‏با جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ در اینترنت‌ وجود دارد. اینها شامل‌ آن‌ چیزی‌ می‌شود که‌ رسینک‌ (1998، ‏‏56ـ55) آنها را «استفاده‌های‌ سیاسی‌ از شبکه‌»، «سیاست‌ در چارچوب‌ شبکه»و «سیاستی‌ که‌ بر ‏شبکه‌ تأثیر می‌گذارد»، خوانده‌ است‌. جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ در همگی‌ این‌ اشکال‌ وارد شده‌اند. ‏می‌توان‌ ملاحظه‌ کرد که‌ جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ از اینترنت‌ برای‌ پشتیبانی‌ از فعالیت‌های‌ خارجی‌ ‏استفاده‌ می‌کنند، در چارچوب‌ اینترنت‌ به‌ فعالیت‌ می‌پردازند تا مبنایی‌ برای‌ فعالیت‌هایشان‌ به‌ وجود آورند و ‏تلاش‌ کرده‌اند تا در زمینه‌ سیاست‌هایی‌ به‌ اعمال‌ نفوذ بپردازند که‌ بر اینترنت‌ تأثیر دارند. جنبش‌ ضدجهانی‌ ‏شدن‌ یا طرفدار دموکراسی‌ آن‌گونه‌ که‌ پیروان‌ گرامشی‌ ممکن‌ است‌ توصیه‌ کنند، از اینترنت‌ به‌ شکل‌ ‏بسیار مؤثری‌ استفاده‌ کرده‌ است‌ و این‌ در حالی‌ است‌ که‌ انجمن‌ ارتباطات‌ پیشرو (‏APC‏) جنبش‌ مزبور را ‏تسهیل‌ کرده‌ است‌ و در همان‌ حال‌ ضمن‌ فعالیت‌ در چارچوب‌ اینترنت‌ تلاش‌ کرده‌ است‌ تا بر ‏سیاست‌گذاری‌ها نیز تأثیر نهد. اگر زیست‌ جهان‌ مبتنی‌ بر ارتباطات‌ انسانی‌ باشد و جنبش‌هایی‌ نوین‌ ‏اجتماعی‌ بازیگرانی‌ تلقی‌ شوند که‌ از زیست‌ جهان‌ پشتیبانی‌ می‌کنند، آن‌گاه‌ یک‌ نظام‌ ارتباطی‌ که‌ متناسب‌ ‏با جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ باشد باید تا حدودی‌ از عقلانیت‌ ارتباطی‌ در رابطه‌ با زیست‌ جهان‌ حمایت‌ کند. ‏بنابراین‌ منطق‌، ارایه‌ این‌ استدلال‌ که‌ برای‌ تقویت‌ زیست‌جهان‌، اینترنت‌ را می‌توان‌ رسانه‌ای‌ بنیادی‌ برای‌ ‏جامعه‌ مدنی‌ و حوزه‌ عمومی‌ غیررسمی‌ تلقی‌ کرد، مطمئناً قابل‌ توجیه‌ است‌. به‌طور اخص‌ می‌توان‌ گفت‌؛ ‏اینترنت‌ با قابلیت‌ دسترسی‌ جهانی‌ برای‌ جنبش‌های‌ اجتماعی‌ بسیار ارزشمند است‌. اینترنت‌ گروه‌ها و ‏سازمان‌های‌ جنبش‌ اجتماعی‌ را قادر می‌سازد به‌ ارتباط‌ با یکدیگر، به‌ ایجاد و توزیع‌ اطلاعات‌ به‌ شکلی‌ ‏ارزان‌ و مؤثر بپردازند و از امکانات‌ دریافت‌ واکنش‌ها و بازخورد نیز برخوردار شوند. این‌ امر تا حدود زیادی‌ به‌ ‏واسطه‌ ساختار اینترنت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نظام‌ ارتباطی‌ متن‌ ـ محور و نامتمرکز امکان‌پذیر شده‌ است‌، نظامی‌ ‏که‌ به‌طور سنتی‌ محتوای‌ آن‌ توسط‌ کاربران‌ فراهم‌ می‌شود. بار دیگر، این‌ خصوصیات‌ با ویژگی‌های‌ مطلوب‌ ‏جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ هماهنگی‌ دارند؛ ویژگی‌هایی‌ نظیر پروتکل‌های‌ غیرسلسله‌ مراتبی‌ و باز، ‏ارتباطات‌ آزاد و سرانجام‌ اطلاعات‌ و هویت‌های‌ خود تولید شونده‌. علاوه‌ بر این‌، باز بودن‌ رویه‌ ‏استانداردهای‌ اینترنت‌ بر روی‌ منافع‌ گوناگون‌ و نیز ماهیت‌ آزاد مباحثات‌ به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ تکنولوژی‌ ‏اینترنت‌ در واقع‌ از این‌ قابلیت‌ برخوردار است‌ که‌ توسط‌ دوره‌های‌ مزبور که‌ در تعقیب‌ اهداف‌ خود هستند، ‏شکل‌ بگیرد. گرچه‌ اینترنت‌ دارای‌ امکانات‌ تکنولوژیک‌ جدیدی‌ است‌، اما برای‌ آن‌که‌ به‌ رسانه‌ای‌ بنیادی‌ ‏تبدیل‌ شود، با توجه‌ به‌ این‌ واقعیت‌ که‌ برای‌ این‌ منظور در موقعیت‌ مناسبی‌ نیز قرار دارد، لازم‌ است‌ منافع‌ ‏مناسب‌ به‌ خوبی‌ بیان‌ شوند و در مورد آنها اقدامات‌ کافی‌ صورت‌ گیرد. انجمن‌ ارتباطات‌ پیشرو علاقه‌مند به‌ ‏انجام‌ چنین‌ کاری‌ است‌ تا آنجا که‌ این‌ امر به‌ استفاده‌ از اینترنت‌ برای‌ توانمندسازی‌ جنبش‌های‌ مدنی‌، ‏اجتماعی‌ و سیاسی‌ مربوط‌ می‌شود، انجمن‌ مزبور علاقه‌مند به‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ مقررات‌ اینترنتی‌ است‌ و ‏به‌ ساختار فعلی‌ و نحوه‌ مدیریت‌ اینترنت‌ توجه‌ نشان‌ می‌دهد. فعالیت‌ انجمن‌ ارتباطات‌ پیشرو، نشان‌دهنده‌ی ‏گستره‌ و محدودیت‌های‌ کنش‌ رادیکال‌ در خصوص‌ استفاده‌ از یک‌ تکنولوژی‌ و شکل‌ دادن‌ به‌ آن‌ است‌، حال‌ ‏به‌ تحلیل‌ فعالیت‌های‌ انجمن‌ ارتباطات‌ پیشرو می‌پردازم‌ تا نشان‌ دهم‌ گستره‌ و محدودیت‌های‌ مذکور از چه‌ ‏ماهیتی‌ برخوردارند. انجمن‌ ارتباطات‌ پیشرو در سال‌ 1990 فعالیت‌ خود را به‌ عنوان‌ نخستین‌ «جامعه‌ ‏کاربران‌ و ارایه‌دهندگان‌ خدمات‌ تکنولوژی‌ اطلاعات‌ و ارتباطات‌ (‏ICT‏) 28 آغاز کرد که‌ در سطح‌ جهان‌ با ‏یکدیگر ارتباط‌ دارند و برای‌ دستیابی‌ به‌ هدف‌ عدالت‌ اجتماعی‌ و زیست‌ محیطی‌ فعالیت‌ می‌کنند» (وب‌ ‏سایت‌ (‏APC‏ ، انجمن‌ مزبور متشکل‌ از سازمان‌های‌ غیردولتی‌ و شبکه‌های‌ جامعه‌ مدنی‌ گوناگون‌ است‌. ‏این‌ انجمن‌ در حال‌ حاضر دارای‌ 25 شبکه‌ عضو است‌ که‌ به‌ بیش‌ از 50هزار فعال‌ سیاسی‌، سازمان‌های‌ ‏غیرانتفاعی‌، مؤسسات‌ خیریه‌ و سازمان‌های‌ غیردولتی‌ در بیش‌ از 133 کشور، خدمات‌ ارایه‌ می‌دهد. ‏انجمن‌ ارتباطات‌ پیشرو متعهد به‌ حمایت‌ از پیوندهای‌ بین‌المللی‌ با شبکه‌های‌ عضو و همکار از اروپای‌